اشتباه گرفتن. سهو گرفتن. تخطئه کردن. (یادداشت بخط مؤلف) : نه در هر سخن بحث کردن رواست خطا بر بزرگان گرفتن خطاست. سعدی (گلستان). کسی گیرد خطا بر نظم حافظ که هیچش لطف در گوهر نباشد. حافظ. ، گناه کسی را مورد عقاب قرار دادن: خطای بنده نگیری که مهتران و ملوک شنیده اند نصیحت ز کهتران خدم. سعدی. ، عیب گرفتن
اشتباه گرفتن. سهو گرفتن. تخطئه کردن. (یادداشت بخط مؤلف) : نه در هر سخن بحث کردن رواست خطا بر بزرگان گرفتن خطاست. سعدی (گلستان). کسی گیرد خطا بر نظم حافظ که هیچش لطف در گوهر نباشد. حافظ. ، گناه کسی را مورد عقاب قرار دادن: خطای بنده نگیری که مهتران و ملوک شنیده اند نصیحت ز کهتران خدم. سعدی. ، عیب گرفتن
چشم بستن. دیده برهم نهادن، چشم پوشی کردن. صرف نظر کردن: در جهان ارباب همت نیز بی حاجت نیند از متاع آفرینش چشم میگیریم ما. وحید (از آنندراج). - چشم را چیزی گرفتن، کنایه است از حاجب شدن آن چیز جلو چشم و مانع شدن چیزی از دیدن چشم: دود آهم چشم او خواهد گرفت آخر اگر دیده گستاخانه بر روی تو روزن باز کرد. نصیر همدانی (از آنندراج)
چشم بستن. دیده برهم نهادن، چشم پوشی کردن. صرف نظر کردن: در جهان ارباب همت نیز بی حاجت نیند از متاع آفرینش چشم میگیریم ما. وحید (از آنندراج). - چشم را چیزی گرفتن، کنایه است از حاجب شدن آن چیز جلو چشم و مانع شدن چیزی از دیدن چشم: دود آهم چشم او خواهد گرفت آخر اگر دیده گستاخانه بر روی تو روزن باز کرد. نصیر همدانی (از آنندراج)
در پوست دباغت ناکرده گرفتن: آنکه از جامۀ آزادگیم عریان ساخت یا رب از پوست برآرند و به خامش گیرند. باقر کاشی، عملی سحری برای شوهر کردن دختران. توسل به طلسم و جادویی برای شوی رفتن دختر. عمل ساحران و دعانویسان. - دعای بخت گشایی، دعا که به نیت به شوهر رفتن دختران دهند. (یادداشت مؤلف)
در پوست دباغت ناکرده گرفتن: آنکه از جامۀ آزادگیم عریان ساخت یا رب از پوست برآرند و به خامش گیرند. باقر کاشی، عملی سحری برای شوهر کردن دختران. توسل به طلسم و جادویی برای شوی رفتن دختر. عمل ساحران و دعانویسان. - دعای بخت گشایی، دعا که به نیت به شوهر رفتن دختران دهند. (یادداشت مؤلف)
عصبانی شدن. آزغدن. آزغیدن. غراشیدن. امتعاض، خشمگین شدن. اغتیاظ. تغضﱡب. تضرﱡم. تغیﱡظ. حرد. احتلاط. حلط. حنق. (یادداشت بخط مؤلف) : منصور نامه بخواند، خشم گرفت. (تاریخ سیستان). خشم گیری جنگ جویی چون بمانی از جواب خشم یکسو نه سخن گستر که شهر آوار نیست. ناصرخسرو. کدام قوت و مردانگی و برنائی که خشم گیری و با طبع خویش برنائی. سعدی (مفردات). وگر خشم گیرد ز کردار زشت چو باز آمدی ماجری درنوشت. سعدی (بوستان). وگر با پدر جنگ جوید کسی پدر بیگمان خشم گیرد بسی. سعدی (بوستان). تو خواهی خشم بر ما گیر و خواهی چشم بر ما کن که ما را با کس دیگر نمانده ست از تو پروایی. سعدی (خواتیم). تعذفر، خشم گرفتن. (منتهی الارب)
عصبانی شدن. آزغدن. آزغیدن. غراشیدن. اِمتِعاض، خشمگین شدن. اغتیاظ. تَغَضﱡب. تَضَرﱡم. تَغَیﱡظ. حَرَد. احتلاط. حلط. حَنَق. (یادداشت بخط مؤلف) : منصور نامه بخواند، خشم گرفت. (تاریخ سیستان). خشم گیری جنگ جویی چون بمانی از جواب خشم یکسو نه سخن گستر که شهر آوار نیست. ناصرخسرو. کدام قوت و مردانگی و برنائی که خشم گیری و با طبع خویش برنائی. سعدی (مفردات). وگر خشم گیرد ز کردار زشت چو باز آمدی ماجری درنوشت. سعدی (بوستان). وگر با پدر جنگ جوید کسی پدر بیگمان خشم گیرد بسی. سعدی (بوستان). تو خواهی خشم بر ما گیر و خواهی چشم بر ما کن که ما را با کس دیگر نمانده ست از تو پروایی. سعدی (خواتیم). تَعَذفُر، خشم گرفتن. (منتهی الارب)
خمیدن. دوتا شدن. منحنی شدن. کج شدن. دولا شدن. (یادداشت بخط مؤلف) : نتوانم این دلیری منحنی کردن زیرا که خم بگیرد بالایم. ابوالعباس. بدانگه که خم گیردت یال و پشت بجز باد چیزی نداری به مشت. فردوسی. کمان گوشۀ ابرویش خم گرفت ز تندیش گوینده رادم گرفت. نظامی. اول و آخر هر ماه از آن گیرد خم. نظامی. - خم گرفتن پشت، دوتا شدن. دولا شدن پشت. کنایه از پیری
خمیدن. دوتا شدن. منحنی شدن. کج شدن. دولا شدن. (یادداشت بخط مؤلف) : نتوانم این دلیری منحنی کردن زیرا که خم بگیرد بالایم. ابوالعباس. بدانگه که خم گیردت یال و پشت بجز باد چیزی نداری به مشت. فردوسی. کمان گوشۀ ابرویش خم گرفت ز تندیش گوینده رادم گرفت. نظامی. اول و آخر هر ماه از آن گیرد خم. نظامی. - خم گرفتن پشت، دوتا شدن. دولا شدن پشت. کنایه از پیری
سوک گرفتن، اندوهگن شدن ماتم گرفتن کسی را (برای کسی)، سوگواری کردن برای او اقامه مراسم تعزیت کردن به جهت او: مزن دست تاسف برهم از مرگ سیه کاران که خون مرده را هرگز کسی ماتم نمیگیرد. (صائب آنند)، غصه دار شدن غمگین شدن: چرا اینجا نشسته و ماتم گرفته ای ک
سوک گرفتن، اندوهگن شدن ماتم گرفتن کسی را (برای کسی)، سوگواری کردن برای او اقامه مراسم تعزیت کردن به جهت او: مزن دست تاسف برهم از مرگ سیه کاران که خون مرده را هرگز کسی ماتم نمیگیرد. (صائب آنند)، غصه دار شدن غمگین شدن: چرا اینجا نشسته و ماتم گرفته ای ک
گرم گرفتن با کسی. اظهار دوستی کردن با وی معاشرت کردن: یکی دو نفر از شاگردهای تنبل با او گرم گرفتند آن هم برای اینکه از روی حل مسئله ریاضی و تکلیفهای او رو نویس بکنند
گرم گرفتن با کسی. اظهار دوستی کردن با وی معاشرت کردن: یکی دو نفر از شاگردهای تنبل با او گرم گرفتند آن هم برای اینکه از روی حل مسئله ریاضی و تکلیفهای او رو نویس بکنند
اگر کسی بیند که کسی خشم گرفت از بهر خدای تعالی، دلیل بر خیر و نیکویی او کند. اگر بیند از بهر دنیا خشم گرفت، دلیل که کار دین را حقیر و خوار گرداند و به دنیا مغرور شود. محمد بن سیرین اگر بیند پدر و مادر بر وی خشم گرفتند، دلیل که از جایگاهی بلند بیفتد.
اگر کسی بیند که کسی خشم گرفت از بهر خدای تعالی، دلیل بر خیر و نیکویی او کند. اگر بیند از بهر دنیا خشم گرفت، دلیل که کار دین را حقیر و خوار گرداند و به دنیا مغرور شود. محمد بن سیرین اگر بیند پدر و مادر بر وی خشم گرفتند، دلیل که از جایگاهی بلند بیفتد.